آیه 83 سوره یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

[12–83] (مشاهده آیه در سوره)


<<82 آیه 83 سوره یوسف 84>>
سوره :سوره یوسف (12)
جزء :13
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

(آنها نزد پدر آمده و قضیه را اظهار داشتند) یعقوب گفت (این قضیه هم مانند یوسف و گرگ حقیقت ندارد) بلکه چیزی از اوهام عالم نفس بر شما جلوه نموده، پس من باز هم راه صبر نیکو پیش گیرم، که امید است خدا همه ایشان را به من باز رساند، که او خدایی دانا و درستکار است.

[برادران پس از بازگشت به کنعان، ماجرا را برای پدر بیان کردند، یعقوب] گفت: [نه چنین است که می گویید] بلکه نفوس شما کاری [زشت] را در نظرتان آراست [تا انجامش بر شما آسان شود] پس من بدون جزع و بیتابی شکیبایی می ورزم، امید است خدا همه آنان را پیش من آرد؛ زیرا او بی تردید، دانا و حکیم است.

[يعقوب‌] گفت: «[چنين نيست،] بلكه نفس شما امرى [نادرست‌] را براى شما آراسته است. پس [صبر من‌] صبرى نيكوست. اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد، كه او داناى حكيم است.»

گفت: نه، نفس شما كارى را در نظرتان بياراست و مرا صبر جميل بهتر است. شايد خدا همه را به من بازگرداند كه او دانا و حكيم است.

(یعقوب) گفت: «(هوای) نفس شما، مسأله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر می‌کنم، صبری زیبا (و خالی از کفران)! امیدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا که او دانا و حکیم است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘No, your souls have made a matter seem decorous to you. Yet patience is graceful. Maybe Allah will bring them all [back] to me. Indeed He is the All-knowing, the All-wise.’

He (Yaqoub) said: Nay, your souls have made a matter light for you, so patience is good; maybe Allah will bring them all together to me; surely He is the Knowing, the Wise.

(And when they came unto their father and had spoken thus to him) he said: Nay, but your minds have beguiled you into something. (My course is) comely patience! It may be that Allah will bring them all unto me. Lo! He, only He, is the Knower, the Wise.

Jacob said: "Nay, but ye have yourselves contrived a story (good enough) for you. So patience is most fitting (for me). Maybe Allah will bring them (back) all to me (in the end). For He is indeed full of knowledge and wisdom."

معانی کلمات آیه

سولت: تسويل: خوب وانمود كردن و آسان كردن . (رجوع به آيه 18) ..

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «83»

(يعقوب) گفت: (اين چنين نيست) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به بنيامين يا تعيين كيفر گروگان‌گيرى) مسئله را براى شما آراسته است، پس صبرى نيكو (لازم است) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد، چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است.

نکته ها

وقتى برادران، پيراهن آغشته به خون يوسف را با ظاهرى غمگين و گريان حضور پدر آوردند و گفتند: يوسف را گرگ خورد. حضرت يعقوب گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ» يعنى نفس شما اين كار را در چشم شما زيبا جلوه داده است و من صبر جميل مى‌كنم. در اينجا نيز كه دو فرزندش (بنيامين وپسر بزرگتر) از او جدا شده‌اند، همين جمله را تكرار مى‌كند. شايد اين سؤال مطرح شود در ماجراى يوسف برادران توطئه و خيانت كردند، ولى در ماجراى بنيامين اين مسايل نبود، پس چرا كلام يعقوب در هر دو مورد يك لحن و يك عبارت است؟ «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»

تفسيرالميزان اينگونه پاسخ مى‌دهد: يعقوب مى‌خواهد بگويد دورى اين دو برادر نيز دنباله حركت قبلى شما نسبت به يوسف است. يعنى تمام اين صحنه‌ها، دنباله همان كار زشت شماست. ممكن است گفته شود كه مراد يعقوب اين است كه شما در اينجا هم خيال مى‌كنيد بى‌تقصيريد و كارتان خوب بوده است، ولى شما مقصّريد زيرا: اوّلًا: چرا با ديدن پيمانه در بار برادرتان او را سارق دانستيد؟ شايد كس ديگرى اين پيمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانياً: چرا زود برگشتيد؟ بايد تحقيق مى‌كرديد. ثالثاً چرا كيفر سارق را گروگان قرار داديد؟ «1»

امّا سخن صاحب الميزان مناسب‌تر است، چون پيدا شدن پيمانه در بار بنيامين، براى عموم مردم سبب علم به دزدى مى‌شود و ماندن برادر بزرگتر در مصر نيز براى پيگيرى كار يا جلب‌


«1». تفسير نمونه.

جلد 4 - صفحه 265

عواطف و رحم بود و كيفرى هم كه ذكر شده، مجازات سارق در منطقه آنان بوده است.

بنابراين در هيچ يك از سه مسئله، جلوه نفسانى نبود تاگفته شود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»

صبر، گاهى از روى ناچارى و بيچارگى است، چنانكه اهل دوزخ مى‌گويند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» صبر كردن و يا جزع كردن براى نجات ما اثرى ندارد. و گاهى صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسليم رضاى خداوند است كه چهره اين صبر در هر جايى با يك عنوان مطرح است؛ صبر در ميدان جهاد، شجاعت است. صبر در دنيا، زهد است. صبر در برابر گناه، تقواست. صبر در برابر شهوت، عفّت است و صبر در برابر مال حرام، ورع است.

تزيين و زيبانمايى زشتى‌ها، گاهى توسّط شيطان؛ «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ» «1»، گاهى به وسيله‌ى زرق و برق دنيا؛ «حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ» «2» و گاهى توسّط نفس انسان است. «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»

پیام ها

1- نفس براى توجيه گناه، كارهاى زشت را در نظر انسان زيبا جلوه مى‌دهد. «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»

2- صبر، شيوه‌ى مردان خداست وصبر جميل، صبرى است كه در آن سخنى بر خلاف تسليم و رضاى خداوند گفته نشود. «3» «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»

3- هرگز از قدرت خداوند مأيوس نشويم. «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ»

4- يعقوب به زنده بودن سه فرزندش (يوسف، بنيامين، برادر بزرگتر) يقين داشت و به ملاقاتشان اميدوار بود. «أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً»

5- براى قدرت الهى، حل مشكلات تازه و كهنه، يكسان است. خداوند مى‌تواند يوسف ديروز و برادر امروز شما را يكجا دورهم گرد آورد. «جَمِيعاً»

6- مؤمن، حوادث تلخ را نيز از حكمت خدا مى‌داند. «الْحَكِيمُ»

7- باور وتوجّه به عالمانه وحكيمانه بودن افعال الهى، آدمى را به صبر وشكيبايى‌ در حوادث دشوار وادار مى‌كند. «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ، إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»


«1». انفال، 48.

«2». يونس، 24.

«3». تفسير نورالثقلين.

جلد 4 - صفحه 266

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (83)

جلد 6 - صفحه 274

چون برادران اين كلام را گفتند، يعقوب عليه السّلام به سبب ظهور خيانت و كذب آنان در باره يوسف، سخن ايشان را باور نداشته.

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً: گفت چنين نيست بلكه زينت داده و بياراسته براى شما نفس شما كارى، يعنى گمان چنان است كه اين امرى است كه شما خيال نموده‌ايد كه او دزديده، لكن او ندزديده يا نفس شما آن را در چشم شما مزين ساخته و لكن من چه توانم كرد و چاره من چه باشد. فَصَبْرٌ جَمِيلٌ‌: پس شأن من و تدبير من صبرى نيكو باشد، يعنى صبرى كه در خلال آن جزع نباشد و شكايتى در آن به خلق نبود.

در كافى‌ «1»- اصبغ از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام قال الصّبر صبران.

صبر عند المصيبة حسن جميل و احسن من ذلك الصّبر عند ما حرّم اللّه عليك.

فرمود: صبر دو قسم است: صبر نزد مصيبت پسنديده و نيكو، و نيكوتر از آن صبر نزد آنچه حرام فرموده خدا بر تو.

آنگاه انديشه نمود و فكرش صواب آمد: عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً:

اميد است كه خداى تعالى همه را به من آورد، يعنى يوسف و بنيامين و يهودا يا لاوى. اين را بر سبيل حسن ظن به رحمت الهى گفت. إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‌: بدرستى كه ذات احديت سبحانى دانا است به حقايق امور، حكيم است در تدبير خلق.

نكته: قوله‌ «قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ» در واقعه يوسف نيز ذكر شده، لكن تكرار نباشد، زيرا آنجا نسبت به يوسف، و اينجا نسبت به بنيامين است. بعلاوه ذيل هر يك رفع تكرار را نمايد، چه در قضيه يوسف فرمايد: «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‌ ما تَصِفُونَ» و اينجا «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً ...» و ايضا تكرار به سبب اهميت مطلب، مضرّ به فصاحت نخواهد بود.

«1» اصول كافى ج 2 ص 90.

جلد 6 - صفحه 275


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ارْجِعُوا إِلى‌ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ (81) وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82) قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (83) وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‌ عَلى‌ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ (84) قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ (85)

قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86) يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)

ترجمه‌

باز گرديد بسوى پدرتان پس بگوئيد اى پدر ما همانا پسر تو دزدى كرد و گواهى نميدهيم مگر بآنچه دانستيم و نباشيم مر علم نهانى را دارندگان‌

و بپرس از اهل آن بلدى كه بوديم در آن و قافله‌اى كه آمديم در آن و همانا ما راستگويانيم‌

گفت بلكه زينت داد براى شما نفسهاتان كارى را پس بر من است شكيبائى نيكو شايد خدا كه بياورد نزد من ايشانرا تمامى همانا كه او است داناى درست كردار

و روى گرداند از آنها و گفت جاى تأسف من است بر يوسف و سفيد شد دو چشمش از اندوه پس او پر بود از خشم‌

گفتند بخدا هميشه ياد كنى يوسف را تا شوى بيمار سخت يا شوى از هلاك شدگان‌

گفت جز اين نيست كه شكايت ميكنم بى‌تابى خود و اندوهم را بخدا و ميدانم از خدا آنچه را كه نميدانيد

اى پسران من برويد پس جستجو كنيد از يوسف و برادرش و نا اميد مشويد از رحمت خدا همانا نا اميد نميشوند از رحمت خدا مگر گروه كافران.

تفسير

- برادر بزرگ مذكور پس از تصميم با قامت در مصر ببرادران خود دستور داد كه مراجعت كنيد نزد پدرتان و خجلت نكشيد صريحا بگوئيد كه پسرت سرقت نمود بر حسب ظاهر كه ما ديديم مشربه پادشاه از باربند او بيرون آمد و مأخوذ شد حال ديگر خدا ميداند كه واقعا او دزدى كرده يا مشربه را براى اتّهام او در بارش گذارده بودند ما علم غيب نداريم و آن مخصوص بذات احديّت است و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه ما علم غيب نداشتيم كه او مرتكب چنين امرى ميشود والا او را با خود نمى‌برديم و اگر از ما قبول ندارى اين قصه در مصر شايع شده بفرست از اهل آنجا سؤال كن كسانى هم كه ما با آنها در يك قافله بوديم و از مصر با هم حركت‌

جلد 3 صفحه 170

كرديم مطّلع ميباشند از آنها بپرس و مطمئن باش كه ما از راستگويانيم و برادران لدى الورود بدستور برادر بزرگ خود عمل نموده مراتب را بعرض پدر رسانيدند ولى چون سابقه سوء داشتند حضرت يعقوب باظهارات ايشان مطمئن نشد و فرمود نه چنين است كه شما مقصّر نباشيد باز نفس امّاره شما كار ناصوابى را در نظرتان زينت داده و سهل شمرده كه خودتان بمأمورين عزيز گفتيد كسيكه مشربه در بارش پيدا شود بايد مأخوذ و محبوس گردد پس كار و چاره من صبرى است جميل و نيكو كه در آن شكايتى بخلق ننمايم شايد خداوند بفضل و كرم خود هر سه فرزند من يعنى يوسف و بن يامين و يهودا را يكمرتبه بمن مسترد فرمايد چون خداوند دانا است بحال من و آنها و حكيم است در تدبير امور بر وفق صلاح بندگان و يكباره از همه آنها اعراض فرمود و بواسطه شدت علاقه بيوسف عليه السّلام تأسف و شدت حزن خود را بر او مخاطب ساخت و فرمود اى غم و اندوه و حسرت من بر يوسف بيا كه جاى تو است چون يا حرف نداء و اسف منادى و الف بدل از ياء متكلم است و نامى از دو پس ديگر خود نبرد با آنكه اندوه آن دو تازه و مصيبت او كهنه شده بود ولى حبّ مفرط آنرا تازه نگهداشته بود عيّاشى و قمّى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده‌اند كه حزن يعقوب بر يوسف معادل با حزن هفتاد زن بچه مرده بود و اخيرا از شدت گريه دو چشم آنحضرت سفيد شد يعنى گريه سياهى و نور ديده او را برد و قمّى ره فرموده كور شد از گريه ولى باز كظم غيظ ميفمرود و بكسى اظهار اندوه درونى خود را كه پر بود از آن نمى‌نمود تا آنكه فرزندان براى تسكين خاطر او عرضه داشتند قسم بخدا زائل نميشود ياد مصيبت يوسف از تو تا مريض مشرف بموت شوى يا از غصه دق كنى و بميرى چون تفتؤ مضارع فتى است كه بمعناى زوال است و لاء نافيه قبل از آن براى وضوح معنى حذف شده است و حضرت در جواب فرمود منكه بكسى جز خدا شكايت نكردم البتّه بايد بنده عقده درونى خود كه طاقت صبر بر آنرا ندارد و اندوه خويش را بخداى خود عرضه بدارد و از او فرج بخواهد واگذاريد مرا بحال خود چون ميدانم من از رحمت و لطف خداوند به بندگان آنمرتبه‌اى را كه نميدانيد شما و حسن ظن من بخدا مقتضى است كه بزودى مرا مقضى المرام فرمايد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون يعقوب بفراق بنيامين مبتلا شد با خدا مناجات كرد

جلد 3 صفحه 171

كه پروردگار من آيا رحم نميفرمائى بر من دو چشم مرا گرفتى و دو پسر مرا بردى و خدا باو وحى فرمود كه اگر آن دو را ميرانده باشم زنده ميكنم براى تو تا بمراد خود برسانم تو را ولى تو ياد كن از گوسفندى كه كباب كردى و خوردى و بشخص روزه‌دارى كه در جوار تو بود ندادى در اين موقع اميدوارى حضرت يعقوب بوصل دو پسر خود زياد شد لذا خطاب بفرزندان خود فرموده ايشانرا مأمور بتجسس و تفحص و جستجوى از دو برادر خودشان فرمود كه از حال آن دو مطلع شوند و خبر سلامتى ايشانرا باو برسانند چون ميدانست يوسف عليه السّلام زنده است و فرمود از رحمت و فرج و گشايش خداوند براى اهل ايمان مأيوس نباشيد چون يأس از رحمت خدا از معاصى كبيره است و مؤمن اميد خير دارد از خداوند در بلاء، و شكر ميكند بر نعمت او در رخاء و كافر اميدوار بكسى و جائى نيست و مأيوس از رحمت خدا است قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا يعقوب عليه السّلام وقتى بفرزندان خود فرمود برويد و از يوسف جستجو كنيد ميدانست او زنده است با آنكه بيست سال بود از او دور و دو چشمش از اندوه كور شده بود فرمود بلى ميدانست عرض كردند چگونه ميدانست فرمود در سحر دعا كرد كه ملك الموت بر او نزول نمايد و بصورت خوشى نازل شد و از او سؤال فرمود كه آيا كسانيكه ميميرند و از دنيا ميروند جانهاشان را با هم قبض مينمائى يا جدا جدا عرض كرد اعوان من جدا جدا قبض مينمايند و با هم نزد من مى‌آورند فرمود هيچ در نظر دارى كه جان يوسف را نزد تو آورده باشند عرض كرد خير آنوقت دانست كه او زنده است و فرزندان خود را مأمور بتجسس فرمود و در كافى و علل و عيّاشى ره قريب باين معنى را از آنحضرت و در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در خرائج از آنحضرت روايت شده كه مرد صحرا نشينى از يوسف عليه السّلام گندم خريده بود حضرت باو فرمود چون بفلان وادى رسيدى فرياد كن اى يعقوب پس مرد پيرى نزد تو خواهد آمد باو بگو مردى را در مصر ديدم بتو سلام رساند و گفت امانت تو نزد خدا محفوظ است و ضايع نخواهد شد و چون آنمرد اين پيغام را بحضرت يعقوب رسانيد او بيهوش شد و روى زمين افتاد و چون بهوش آمد بآن مرد گفت آيا حاجتى دارى عرض كرد بلى دختر عموئى دارم كه عيال من است و نزائيده حضرت يعقوب دعا كرد و خدا در چهار مرتبه آبستن شدن آن زن هشت اولاد بآن مرد

جلد 3 صفحه 172

عنايت فرمود هر شكم دو فرزند و در اكمال مانند اين حديث را با بيان مفصّل‌ترى از آنحضرت نقل نموده و آنكه يعقوب عليه السّلام ميدانست يوسف زنده است و باو مسترد خواهد شد و كسانش نميدانستند و او را باين اميد ملامت مينمودند بنظر حقير حضرت يعقوب از خواب حضرت يوسف در حال صباوت ميدانست كه او بمقام ارجمندى خواهد رسيد و از قرائن احوال دانست كه خوردن گرگ و پيراهن خون آلود دروغ است لذا باور نفرمود و آنها را تكذيب فرمود ولى ميدانست كه براى ترك اولى‌ايكه از او صادر شده بايد مجازات شود در دنيا بمصيبت فراق لذا ميسوخت و ميساخت و منتظر فرج بود تا وقتى فرزندان او از مصر مراجعت نموده تقاضاى بردن ابن يامين را بامر عزيز نمودند حضرت اميدوار شد كه پادشاه مصر يوسف گمشده او باشد چون اگر غير او بود بن يامين را ميخواست چه كند كه با آنهمه اصرار و احسان و اكرام او را بگيرد و نگهدارى كند بعلاوه ميدانست كه او دزدى نميكند و چنين سلطان عادلى كسى را بى‌جهت متّهم نمى‌سازد با وجود اين صبر ميكرد تا مصيبت بحد كمال برسد و پاداش بآخرت نيفتد و چون نابينا شد و از ديدار يوسف نااميد گرديد دانست كه مصيبت كامل شده لذا فرزندان را مأمور بتجسس فرمود و اميدوار از لطف الهى بود كه نور ديده‌اش هم بديدار نور ديده‌اش عودت نمايد و اين معنى با هيچ يك از روايات منقوله منافات ندارد و مطالب مندرجه از اوّل سوره تا اينجا شاهد مدّعى است و اللّه اعلم بحقيقة الحال ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ بَل‌ سَوَّلَت‌ لَكُم‌ أَنفُسُكُم‌ أَمراً فَصَبرٌ جَمِيل‌ٌ عَسَي‌ اللّه‌ُ أَن‌ يَأتِيَنِي‌ بِهِم‌ جَمِيعاً إِنَّه‌ُ هُوَ العَلِيم‌ُ الحَكِيم‌ُ (83)

فرمود يعقوب‌ بلكه‌ زينت‌ داد ‌براي‌ ‌شما‌ نفوس‌ ‌شما‌ كار ‌شما‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌من‌ صبر ميكنم‌ ‌که‌ ناشكيبايي‌ ‌در‌ ‌او‌ نباشد و ناشكري‌ نميكنم‌ ‌که‌ معناي‌ جميل‌ ‌است‌ و برحمت‌ ‌خدا‌ اميدوارم‌ ‌که‌ تفضل‌ فرمايد و يوسف‌ و ‌إبن‌ يامين‌ و فرزند ديگرم‌ ‌که‌ ‌در‌ مصر توقف‌ كرده‌ بمن‌ برگرداند محققا ‌او‌ ‌هم‌ عالم‌ ‌است‌ ‌هم‌ حكيم‌ قال‌َ بَل‌ سَوَّلَت‌ لَكُم‌ أَنفُسُكُم‌ أَمراً ‌يعني‌ ‌من‌ اطمينان‌ بقول‌ ‌شما‌ ندارم‌ چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ يوسف‌ گفتيد آنچه‌ گفتيد، بل‌ اضراب‌ ‌است‌ ‌يعني‌ امر ‌شما‌ و گفته‌ و كردار ‌شما‌ امري‌ ‌است‌ ‌که‌ نفوس‌ ‌شما‌ ‌در‌ نظر ‌شما‌ جلوه‌ داده‌ چون‌ سه‌ چيز زينت‌ ميدهد ‌در‌ نظر انسان‌ خلاف‌ حق‌ و حقيقت‌ ‌را‌ دنيا و نفس‌ اماره‌ و شيطان‌، دنيا ‌خود‌ ‌را‌ زينت‌ ميدهد و جلوه‌ ميدهد و نفس‌ مايل‌ ميشود و شيطان‌ اغوي‌ ميكند و وادار ‌بر‌ عمل‌.

فصبر جميل‌ صبر دو قسم‌ ‌است‌ يك‌ قسم‌ ‌از‌ راه‌ بيچارگي‌ و عجز و ناتواني‌ ‌است‌ ‌اينکه‌ صبر ارزش‌ ندارد مثل‌ صبر اهل‌ عذاب‌ ‌در‌ عذاب‌ ‌هر‌ چه‌ جزع‌ و فزع‌ كند نتيجه‌ ندارد (آنچه‌ البته‌ بجايي‌ نرسد فرياد ‌است‌) قسم‌ دوم‌ تسليم‌ امر الهي‌ ‌باشد‌ و بداند ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ باو وارد شود عين‌ صلاح‌ ‌است‌ و شكايت‌ و جزع‌ نزد ‌اينکه‌ و ‌آن‌ نكند و خودداري‌ كند و ‌اينکه‌ صبر جميل‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌هر‌ موطني‌ مسمي‌ باسمي‌ ‌است‌

جلد 11 - صفحه 256

‌در‌ ميدان‌ جنگ‌ شجاعت‌ ‌است‌، ‌در‌ ترك‌ دنيا زهد ‌است‌، ‌در‌ ترك‌ معاصي‌ عفت‌ ‌است‌ ‌بر‌ زحمت‌ عبادت‌ رغبت‌ ‌است‌، ‌در‌ ترك‌ مال‌ حرام‌ ورع‌ ‌است‌ بلكه‌ بسياري‌ ‌از‌ اخلاق‌ فاضله‌ و صفات‌ حسنه‌ و اعمال‌ صالحه‌ ‌از‌ مولدات‌ صبر ‌است‌ و نظر ‌به‌ اينكه‌

(الصبر مفتاح‌ الفرج‌).

صبر تلخ‌ آمد و لكن‌ عاقبت‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 83)- برادران از مصر حرکت کردند در حالی که برادر بزرگتر و کوچکتر را در آنجا گذاردند، و با حال پریشان و نزار به کنعان بازگشتند و به خدمت پدر شتافتند، پدر که آثار غم و اندوه را در بازگشت از این سفر- به عکس سفر سابق- بر چهره‌های آنها مشاهده کرد فهمید آنها حامل خبر ناگواری هستند، بخصوص این که اثری از «بن یامین» و برادر بزرگتر در میان آنها نبود، و هنگامی که برادران جریان حادثه را بی‌کم و کاست، شرح دادند یعقوب برآشفت، رو به سوی آنها کرده «گفت:

هوسهای نفسانی شما، مسأله را در نظرتان چنین منعکس ساخته و تزیین داده است»! (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً).

سپس یعقوب به خویشتن بازگشت و گفت: من زمام صبر را از دست نمی‌دهم و «شکیبایی نیکو خالی از کفران می‌کنم» (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ).

«امیدوارم خداوند همه آنها (یوسف و بن یامین و فرزند بزرگم) را به من بازگرداند» (عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً).

«چرا که او دانا و حکیم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).

از درون دل همه آگاه است و از همه حوادثی که گذشته و می‌گذرد با خبر به علاوه او حکیم است و هیچ کاری را بدون حساب نمی‌کند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع